يادداشت ها و نظرات
خلاصه سخنرانی گفتمان مطالبه‌گری

 

خلاصه سخنرانی گفتمان مطالبه‌گری،

ح.ا.تنهایی، گروه جامعه‌شناسی تفسیری،

انجمن جامعه‌شناسی ایران، ١٩ اسفندماه ٩٧

جایگاه گفتمان مطالبه‏ گری در جامعه ‏شناسی نظری و جامعه‏ شناسی تفسیری

نشست مشترک گروه جامعه شناسی نظری و گروه جامعه شناسی تفسیری

سخنران: حسین تنهایی

جلسه ساعت 15 با طرح پرسش ها و دیدگاه های متفاوت و طرح انتقاداتی به موضوع نشست؛ گفتمان مطالبه گری آغاز شد. نخستین تاکیدی که دکتر تنهایی آن را مورد اشاره قرار دادند، تفاوت دیدگاه های موجود راجع به تحلیل گفتمان و مفهوم گفتمان در سخنان خودشان بود. وی این نکته را شرح دادند که گفتمان عبارت از یک فرایند معرفت شناختی در یک برهه تاریخی است. بنابراین در هر دوره ‏ای یک گفتمان تاریخی وجود دارد که بنیان معرفت شناسی دارد. در هر گفتمانی، برخی عناصر نمود بیشتری پیدا می ‏کنند و به تصور من از سال 95 به بعد، گفتمان مطالبه‏ گری صنفی تسلط یافته است.

   گاهی زمانی که از گفتمان مطالبه گری بحث می شود، تصور بر آن است که ما فعال مدنی هستیم. یک رویکرد متعلق به کسانی است که خودشان فعال مدنی هستند یا فعالیت های حزبی، سیاسی و غیره دارند. من از این رویکرد به مطالبه گری نگاه نمی کنم، من به عنوان کسی که واقعیت اجتماعی را شرح می دهد، توصیف و تحلیل می کند، وارد گفتگو شده ام. از پارادایمی که من به مطالبه گری نگاه می کنم، واقعیتی به وجود آمده که در شرایط اجتماعی موجود، گروهی از مردم مطالبه گر شده اند و خواسته های خودشان را بیان می کنند. بحث راجع به این موضوع نه تشویق است و نه تقبیح و محکوم کردن، درواقع من نه قصد دارم کسی را به محافظه کاری دعوت کنم و نه به انقلابی گری، بلکه فقط به عنوان یک شارح از دیدگاه تفسیرگرایی می خواهم بگویم که چه اتفاقاتی در جامعه در حال وقوع است. چگونه اتفاق افتاده و فرایند پویایی آن به کدام سو می رود؟ و اگر فرصتی باشد به اما و اگرها بپردازم که ممکن است چگونه تغییر جهت در حرکت این گروه های مطالبه گر ایجاد کنند؟ به این معنا، تشخیص من این بود که از سال 95 آغازگر مطالبه گری، کارگران کارخانه هپکو و آذرآب اراک بودند که حقوق معوقه خود را طلب کردند. این حرکت به سمتی پیش رفت که نهاد ریاست جمهوری و قوه قضاییه وارد عمل شدند، اتحادیه کارگران نیز از کارگران حمایت کرد و در نهایت، مدیرعامل کارخانه تغییر کرد و بازداشت شد. حقوق معوقه کارگران نیز پرداخت شد. این حرکت برای مطالعه من نقطه شروع خیلی خوبی بود که نسبت به مطالبه گری های قبلی توانسته بود به موفقیت هایی دست یابد. این نکته را هم یادآور می شوم که این که آغاز گفتمان مطالبه گری را از سال 95 اعلام می کنم، به این معنا نیست که پیش از آن مطالبه گری وجود نداشته است، وجود داشته، اما ماهیت آن ها متفاوت بوده است. در آن مطالبه گری ها، گرچه خواسته ها و مطالبات صنفی بوده، اما بلافاصله با مسائل سیاسی ارتباط پیدا می کردند و اساسا تحرکات سیاسی در جامعه ما محکوم به حرکات پیچیده و عجیبی است که مانع از رشد آن می شود.

   از آنجا که رویکرد من مطالعه آنچه که در واقعیت هست، می باشد، من صرفا موافق یا مخالف مطالبه گری صنفی نیستم. اما رخدادهایی که در جامعه اتفاق افتاده حاکی از مطالبات صنفی می باشد. اساسا روش مطالعه علمی این است که ما بدون هر گونه گرایش ایدئولوژیک و ارزشی به موضوع مورد مطالعه بپردازیم و از قضاوت های پیشین خودداری کنیم. از توصیف بیش از حد آنچه که دوست داریم یا پوشاندن آنچه که دوست نداریم، اجتناب کنیم و آنچه که هست را بیان کنیم. در ضمن من گفتم که می خواهم شرح تفسیری از مطالبه گری بدهم. با اینکه اغلب می دانید که رویکرد تفسیری چیست، اما لازم می دانم که دیدگاه خودم را روشن کنم. هستی شناسی تفسیرگرایی در چارچوب جامعه شناسی نظری، انسان را کنشگر می داند؛ یعنی موقعیت را تفسیر می کند و بر اساس تفسیر خودش، تصمیم می گیرد که کاری را که لازم است انجام دهد. مسلما در اینجا منظور ما تفسیر جمعی است، تفسیر می تواند فردی هم باشد، اما در جامعه شناسی باید تفسیر مشترک کنشگران اجتماعی در قالب کنش پیوسته مورد مطالعه قرار گیرد. بنابراین طبیعی است که از نظر هستی شناسی پارادایمی، ما انسان ها را کنشگر بدانیم. تشخیص عملگرایانه یا پراگماتیستیک به همه می آموزد که در هر موقعیتی بهتر است چه کاری انجام دهند. تشخیص من این است که زبان گفتگوی مطالبه گران قبل از سال 95 پخته نبود؛ یعنی بلافاصله وارد مسائل سیاسی می شد، بدون اینکه شرایط یک جنبش سیاسی را طی کند. ما شرایط یک جنبش سیاسی را در پنج مرحله توصیف می کنیم: انگیزش اجتماعی (Agitation)، روح گروهی (Esprit de corps)، دلگرمی جمعی (Moral)، آرمان ‏شناسی (Ideology) و تاکتیک‏ های عملیاتی (Operating tactics). اگر سه مرحله نخست پیش نرود، ایدئولوژی جنبش شکل نمی گیرد. زمانی که در یک تظاهرات خیابانی که اعتراض به گرانی یا درخواست حقوق مدنظر است و به صورت دفعی، شعارها تبدیل به شعارهای سیاسی می گردد؛ شعارهایی که با شکل گیری اعتراضات تناسب چندانی ندارد بدان معنا نیست که شعارهای سیاسی مبتنی بر واقعیت نیستند، شاید هم واقعا در جامعه وجود داشته باشند یا نه؛ اما آنچه حائز اهمیت است، اهداف حرکت مردمی می باشد که با ماهیت این شعارها تفاوت دارند. در پارادایم همکنشی نمادی به این کنش ها، کنش های نانمادی (non symbolic action) می گوییم که تبدیل به واکنش چرخشی یا گردگشتی (circular reaction) می گردد. یعنی کنش هایی که مبتنی بر تفسیر نانمادی است؛ بنابراین تبدیل به شورش می شود و شورش هم با جنبش متفاوت است.

   از دیدگاه جامعه شناسی تفسیری ما معتقدیم که یک جنبش اجتماعی باید گفتمان سیاسی خاص داشته باشد. افراد گرد هم جمع شوند و سر موضوعات خاصی با هم بحث کنند، این موضوعات خاص، آنان را دلگرم کرده و به هم نزدیک می کند و می توانند مسئله خود را گسترش دهند. در مرحله چهارم است که پس از گسترش مسئله اجتماعی می توانند به یک ایدئولوژی برسند؛ اهداف و آرمان های جنبش. مشخص است که این حرکت های اعتراضی به این مرحله نرسیده است. حتی بسیاری از خیزش های دانشجویی را من نمی توانم جنبش دانشجویی تلقی کنم، چون از دیدگاه پارادایم تفسیری، خیزش های اجتماعی دارای ایدئولوژی نیست. در خیزش، کنشگران اجتماعی برای اعتراض برخاسته اند و فکر می کنند که باید کاری انجام دهند؛ اما نمی دانند که چه کاری. در حالی که جنبش باید برنامه داشته باشد و در آخرین مرحله است که باید تاکتیک های عملیاتی مشخص کند که جنبش چگونه حرکت کند. در رخدادهای سال 95 به بعد، هیچ کدام از ویژگی های جنبش اجتماعی وجود نداشت و بیشتر بحث های صنفی مطرح بود. البته گاهی مسائل حرفه ای و تخصصی هم مطرح می شد؛ مثلا در حرکت های اعتراضی هفت تپه یا گفتمان مطالبه گری هفت تپه، این موضوع مطرح شد که چرا مالکیت تغییر پیدا کرده و از مالکیت دولتی به خصوصی تبدیل شده است؟ یا چرا مدیرعامل از بالا منصوب شده، بدون آنکه تخصصی در این زمینه داشته باشد؟ هنوز تا این مرحله مسائل مربوط به شغل و کار کارگران هفت تپه است و مسائلی صنفی می باشد.

   بنابراین از سال 95 به بعد با موفقیت مطالبه گری کارگران، کنشگران اجتماعی تشویق شدند تا مطالبات خود را بیان کنند. من گروه های مشارکت کننده را به دو گروه مطالبه گر و مخاطب تقسیم می کنم. مخاطب می تواند دولت باشد یا کارفرما و هر کسی که مطالبه گران باید خواسته هایشان را از او بخواهند. بر این اساس، مطالبه گری یکی از ویژگی های کنشگری است؛ انسان کنشگر ناگزیر مطالبه گری می کند، مگر اینکه تشخیص دهد که الان زمان مناسبی برای مطالبه گری نیست. کنشگر در هر موقعیت، تصمیمی را که می گیرد و بر اساس آن با کنشگران دیگر دست به کنش جمعی می زند، ما از دیدگاه تفسیرگرایی آن را ارزش گذاری نمی کنیم؛ چون آن گروه این گونه از کنش را مناسب تشخیص داده اند. مطالبه گری نمونه و مصداقی از کنشگری انسان است که به این تحلیل موقعیت رسیده که چیزی را می خواهد به دست آورد و این دستاورد با تغییر یا ابراز درخواست ها ممکن می گردد.

   گفتمان مطالبه گری از سال 95 تا کنون، باستثنای دی ماه 96 که ناگهان تبدیل شعارها به شعارهای سیاسی رخ داد، عموما مطالبات صنفی بودند. ناگفته نماند که ممکن است در برخی از اعتراضات مطالبات سمت و سوی دیگری پیدا کرده باشد، اما اگر متوسطی از خواسته های مطالبه گران را بررسی کنیم، بیشتر با مطالبات صنفی روبرو خواهیم شد. اینکه من این مطالبات را سیاسی نمی دانم، به دلیل محافظه کاری نیست، بلکه چند دلیل دارد: نخست، آنچه که من دیدم، بیشتر مطالبات صنفی بود. دوم، معتقدم در این برهه تاریخی و شرایط اجتماعی ای که ما در آن حاضر هستیم، مطالبه گری سیاسی غیر حزبی یا غیر سندیکایی در ایران موفق نمی شود. بنابراین تشخیص مردم ایران در برگزاری مطالبه گریِ صنفی واقع گرایانه بوده؛ مثل مطالبه گری معلمان که توجه ملی را هم به خودشان جلب کردند. مبنای مطالبات معلمان که به افزایش حقوق، بیمه و بازنشستگی می پرداخت، مطالبه ای صنفی بود. این مطالبات، هیچ کدام به معنای مخالفت با نظام سیاسی نیست. مطالبات صنفی، منطقی ترین و اصولی ترین مطالبه ای است که هر صنفی اعم از کارگر، معلم، بازنشسته، دانشجو و غیره می تواند داشته باشد. اما اینکه چرا با مخالفت مواجه می گردد، دلایل دیگری دارد. مثلا همان کسانی که به من ایراد می گیرند که شما محافظه کار هستید و چرا مطالبه گریِ سیاسی را مطرح نمی کنید، در حال گمراه کردن دولت و مسئولان امنیتی هستند. چون مطالبه گریِ صنفی را به براندازیِ نظام سیاسی ربط می دهند و این مسائل را سیاسی جلوه می دهند. زمانی که طیف گسترده ای از جامعه شناسان، مطالبات در ایران را صرفا سیاسی جلوه دهند، طبیعی است که مسئولان نظام سیاسی تا حد امکان فشار وارد کنند تا مطالبه گری صنفی پاسخ مناسب دریافت نکند، مبادا که تبدیل به مطالبه گری سیاسی شود. جامعه شناسی به جای شناسایی مسیرهای قابل رشد برای توسعه، در حال طیف بندی است. البته بنیان ادیان، نه دین های حکومتی، بر این باورند که انشان باید مطالبه گر باشد؛ ادعونی فاستجب لکم: من را بخوان تا اجابت کنم. اگر حکومتی اجازه نمی دهد که مردم درخواست های خود را بیان کنند یا مردم مطالبه می کنند و توجه نمی کند، روال حکومت نادرست است. اما هستی شناسی دینی، مثل دین اسلام همه بر این اساس است که انسان با خدای خودش گفتگو کند و از او مطالبه کند و اگر خلیفه خدایی شناخته شود، با او هم باید گفتگو شود و از او مطالبه کرد. بنابراین گفتمان مطالبه گری هم در هستی شناسی تفسیرگرایی و هم در هستی شناسی ادیان، امری مسلم است.

   حالا اینکه چرا مطالبه گریِ صنفی حتی در کشوری مثل آمریکا بیشتر جواب می دهد، جای بحث دارد. در آمریکا، کاربست واژه دیالکتیک باعث کنار رفتن دانشمند از حوزه علمی می شد و می بینیم که دیالکتیسین ها در جامعه آمریکایی هیچ وقت آکادمیسین نشدند. میلز موفق نشد، اما هاروارد مرتن و پارسنز را پذیرفت. از مفاهیمی مثل دیالکتیک، چپ و مارکس می ترسیدند و به همین دلیل بزرگان تفسیرگرایی مثل کولی، مید و بلومر، واژه دیالکتیک را به کار نبردند. این شرایط از آنجا ناشی می شود که اساسا حکومت ها به معنای هگلی، تز هستند و تز میل به ماندن دارد. زمانی که تز تصور کند که آنتی تز در مقابلش رشد می کند، سعی می کند آن را از بین ببرد. از بین بردن آنتی تز در جوامع مدرن و پیشامدرن از دو روش متفاوت پیروی می کند. بلومر به عنوان کسی که توانست پراگماتیسم را تئوریزه کند، معتقد بود که در دهه 1950 میلادی، اگر جامعه صنعتی آمریکا بخواهد دمکراتیزه شود، تنها راهش این است که ما بتوانیم به تضاد به عنوان یک امر واقع، سالم و درست، مهر تایید بزنیم. در جامعه تضاد وجود دارد؛ بین زن و مرد، بین معلم و شاگرد، بین کارگر و کارفرما، بین دولت و ملت و غیره همیشه تضاد وجود داشته و هست. این معنای دیالکتیک چنداسلوبی و فیخته ای از دیالکتیک است که این دو عنصر هیچ گاه یکدیگر را از بین نمی برند. معنای هگلی این است که آنتی تزی که به وجود می آید، تز اولیه را از بین می برد. زمانی که نگاه انتقادی و تحلیل دیالکتیکی را پیش می کشیم، همه انتظار دارند که موضع هگلی و براندازی داشته باشیم. ولی زمانی که چنین رویکردی را در تحلیل ها نداریم، برچسب محافظه کاری می خوریم. در صورتی که این راه سوم است؛ پارادایمی که من به آن اعتقاد دارم اجازه نمی دهد تا من تئوریِ جنبش انقلابی در جامعه را تزریق کنم. مگر زمانی که جامعه به چنین بینشی برسد، خب در آن زمان من باز هم در نقش یک تحلیل گر آنچه که اتفاق افتاده را توصیف و تحلیل می کنم. من معتقدم اگر به مردم آگاهیِ پیش از وقوع داده شود، ممکن است مسائل دیگری پیش آید. بلومر بر این اساس به وجود سندیکاها و اتحادیه ها باور داشت تا بتوانند حق کارگر و کارفرما، سرمایه دار، مالک و غیره را به صورت قانونی درست تشخیص دهد. از میان این گروه ها که می توانند حقوق خود را از طریق سندیکاها دریافت کنند، به جز کارگران، بقیه گروه ها دارای قدرت هستند. بنابراین باید به کارگران حق اعتصاب داده شود و این به صورت یک قانون مصوب شود؛ به صورتی که به این باور برسیم که حق اعتراض، اعتصاب و تظاهرات به معنای براندازی نیست. این همان چیزی است که ما باید به آن برسیم. الان ما اگر از اساتید، دانشجویان یا توده مردم سوال کنیم که اگر فردا انقلاب رخ دهد، چه کار باید کرد، کسی پاسخی ندارد. ما معتقدیم که جنبش اجتماعی تا زمانی که به مرحله ایدئولوژی نرسیده، نمی تواند موفق شود؛ زمانی که جنبش اجتماعی به این مرحله برسد نیاز به تشویق ندارد و به صورت خودجوش حرکت می کند. هیچ کس مردم را تشویق به مطالبه گریِ صنفی نکرد و مردم، خودشان به این شعور و آگاهیِ جمعی رسیدند.

   همین اتفاق در سال 1357 رخ داد، همه می گفتند که شاه برود تا بعد ببینیم که چه کار باید کرد. بعد از انقلاب چند حزب و فراکسیون سر بر آوردند که حتی زمان گفتگو با هم کتک کاری می کردند. من در سال 1361 در خیابان انقلاب و آزادی به دنبال حرکت های اعتراضی مشاهده کردم، اصلا گفتگویی ندیدم. همه دعوا می کردند. وقتی ما در یک جنبش مبارزاتی حتی نتوانیم یکدیگر و حرف متفاوت را تحمل کنیم، یعنی آگاهی جمعی برای یک جنبش مبارزاتی وجود ندارد. مسئله مهم ما آگاهی پراگماتیستی است. اگر جلیقه زردهای فرانسه را با هفت تپه مقایسه کنیم، از نظر شعور جمعی کارگران هفت تپه، آگاهی بیشتری دارند. جلیقه زردها بلافاصله تبدیل شدند به گروه های سیاسی اعم از حزب مخالفان مکرون، حزب محافظه کار و غیره. آنان مسائل اساسی را وارد میدان هایی کرده اند که هیچ وقت به طور تجربی به اهداف نمی رسد. اما کارگران هفت تپه خواهان تغییر مدیریت، تغییر مالکیت و پرداخت معوقات شدند. برخی از پشتیبانی ها از این کارگران مثل وکلا، معلمان، معترضان بانکی و غیره باعث شد که تز؛ حاکمیت از شرایط موجود بترسد. در حالی که این مطالبه گری، صنفی است و ترس ندارد. اگر مسئولین گوش شنوا نداشته باشند و به دنبال مقصر در داخل یا خارج از کشور باشند، اولین پیامد آن، از دست رفتن پشتوانه اعتماد ملی است و این تضاد می تواند به تناقض تبدیل شود که به شورش های خیابانی دامن می زند. به نظر من مهم ترین مسئولیت شورش های خیابانی در دو سال اخیر به جز دی ماه 1396، بر عهده دولت است. چون دولت با مردم گفتگو نکرد؛ حتی در اتفاقات هفت تپه دولت با کارگران گفتگو نکرد. در مورد معلمین هم انتظار می رود که مسئولین با آنان صحبت و گفتگو کنند؛ اگر نمی توانند مشکلی حل کنند، حداقل بشنوند و همدردی کنند. نه اینکه آن را نادیده بگیرند. گفتمان مطالبه گری مربوط به حقوق کودکان، حقوق زنان و سایر گروه ها نیاز به سندیکاها دارد. تضاد مرد و زن، تضاد کارفرما و کارگر را منطقی تلقی می کنیم و به دنبال راهکاری به منظور دستیابی افراد به حقوقشان باشیم. اگر ما بتوانیم گفتمان مطالبه گری را تا تشکیل سندیکاها و اتحادیه ها پیش ببریم، کم کم تفاوت ما به لحاظ ساختاری با کشورهای صنعتی رو به کم شدن می رود. چگونگیِ رخ دادن این فرایند را نه من می توانم بگویم و نه کسی دیگر. تاریخ نشان می دهد که قدرت ها در خود مضمحل می شوند، ما باید پروسه و فرایند تغییر را پیدا کنیم. مارکس با آن عظمتش که بزرگترین تئوری او دیکتاتوری پرولتاریا بود، در سال 1872 به این نتیجه رسید که دیکتاتوری پرولتاریا و عملیات مسلحانه در انگلستان و آمریکا جواب نمی دهد. او می دید که سندیکاها در حال کار کردن هستند، در اتحادیه کارگران هم سخنرانی کرد، اما نظرش را تغییر داد و به این باور رسید که می توان مسئله را با گفتگو حل کرد.

   یکی از بحث هایی که در گفتگو با روزنامه ایران مطرح کردم و متاسفانه از گفتگوی دو ساعته، فقط ده دقیقه را منتشر کردند، گفتم که حاکمیت باید بپذیرد که مردم حق بیشتری از آنچه که در حال حاضر دریافت می کنند را در مطالبات صنفی خود می خواهند. اگر جامعه شناس به عنوان میانجی بین مردم و حاکمیت باشد، من از دیدگاه تفسیرگرایی اولین راهکاری که می دهم این است که مسئولین بپذیرند که مردم درخواست های خود را در مذاکره با آنان بیان کنند و پیامد ناگواری برای آنان وجود نداشته باشد. از سوی دیگر، مسئولین هم کمی ردیف بودجه را تغییر داده و میزانی از بودجه را به رفاه حال مردم و بیمه اختصاص دهند. این حداقل کاری است که دولت می تواند انجام دهد.

   از سال 2006 به بعد، ویژگی های تفسیرگرایی در جنبش های اجتماعی بروز و ظهور بیشتری داشته است؛ بدین معنی که مطالبه گران نیاز به رهبر ندارند. نمونه های جنبش هایی که در خاورمیانه و شمال آفریقا اتفاق افتاد یا وال استریت که در آمریکا رخ داد را می توان بررسی کرد. جمعی از مردم در تفسیر مشترک به نتیجه ای رسیدند و به دنبال اهداف خود حرکت کردند. در کشورهای عربی به این دلیل که تجربه سیاسی، حزبی، اتحادیه ای و سندیکایی وجود نداشت، به جنگ مسلحانه کشیده شد و هیچ کدام از انقلاب های عربی موفق نشدند تا دمکراسی و عدالت را به وجود بیاورند. در مقابل، هیچ یک از کشورهای صنعتی هم دست به کودتا، انقلاب یا شورش نزدند؛ چون گفتگوی حزبی دارند. بین مطالبه گر و مخاطب همیشه تضاد وجود دارد و تضاد واقعی ترین شکل یک رابطه است. آنچه که موجب می شود تا تضاد موجود در روابط، الزاما به تناقض نیانجامد این است که ما آگاهی داریم که منافع هر یک از گروه ها با منافع گروه دیگر متفاوت است و دستیابی به منافع گروهی متضمن دستیابیِ گروه دیگر نیز به برخی از منافع خودش است. در این رابطه متقابل همه به میزانی از منافع دست می یابند؛ در یک تضاد صنفی، کارگر، کارفرما، سرمایه دار و دولت، همه به بخشی از منافع خود دست پیدا می کنند. اما اگر هیچ یک از این گروه ها نخواهند منافع گروه های دیگر را بشنوند، گروه های دارای قدرت به منافع خود می رسند، اما کارگران نمی توانند به حقوق خود دست پیدا کنند. پیامد چنین اتفاقی این است که خود ملی ما از بین می رود، همبستگی ملی مضمحل می شود، امید به زندگی کاهش می یابد؛ توجه کنید اعتماد مردم از سال 1395 به بعد تا چه اندازه کاهش یافته است. دلیلش هم تبدیل رابطه تضادی به رابطه ای مبتنی بر تناقض است که مسئولیت این تغییر شرایط هم بر عهده مسئولین است که حقوق مردم را نادیده گرفتند.

   مطالبه گری می تواند گونه های مختلفی داشته باشد: یکی مطالبه گری صنفی است که درباره آن به تفصیل بحث کردیم. مطالبه گری قومی- نژادی؛ مثلا در سال های پیش دیده بودم که امام جمعه کردها، شیعه بود و این باعث می شود تا مطالبه گری در میان کردها افزایش یابد. این به معنای لجبازی کردن با عرف آن جامعه است که موجب می شود تا فرایند تضاد به تناقض تبدیل شود. مطالبه گری جنسیتی و گونه های دیگری که در جامعه شاهد آن هستیم را می توان نام برد.

   موضع ما بیشتر گرافی است؛ توصیف آنچه که هست. البته به جز دی ماه 1396 که آن هم با مطالبات صنفی شروع شد و در هیجانات تبدیل به امور سیاسی شد، سایر اعتراضات، صنفی بودند. گزارش آنچه که دیده ام نه محافظه کارانه است و نه انقلابی؛ من هیچ کدام از این دو موضع را هم ندارم. من پراگماتیست و تفسیرگرا هستم؛ می خواهم تضادهای موجود در جامعه را پیدا کنم و راه برون رفت از این تضادها را گوشزد کنم. مطالبه گری فرایندی واقع گرایانه است که در جامعه وجود دارد و ما نمی توانیم به مردم القا کنیم که مطالبه گر باشند؛ مطالبه گری تفسیر مشترک مردم است نه القای جامعه شناس یا علاقه شخصی جامعه شناس. ما باید تشخیص بدهیم که مطالبه گری از چه نوعی است و کمک کنیم تا مطالبه گران به حقوقشان برسند. ولی ایفای حقوق مطالبه گر، نفی حقوق مخاطب نیست. ذکر این نکته هم ضروری است که الزاما مطالبه گری سیاسی نمی تواند به براندازی سیستم سیاسی منجر شود. ممکن است مطالبه گریِ سیاسی به جایی برسد که مثلا حزب دمکرات و جمهوری خواه در آمریکا با هم به رقابت و گفتگو بپردازند. ترس از توطئه و توهمی که در جامعه وجود دارد و تا صدایی بر می خیزد، آن را نشان از براندازی به شمار می آورند. این ترس در خانواده هم وجود دارد؛ پدرها زمانی مستبد می شوند که متوجه می شوند فرزندانشان بر اساس منافع خود تصمیم می گیرند. ما باید گفتمان مدنی را طوری پیش ببریم که بتوانیم به تشکیل احزاب مستقل، سندیکاهای مستقل، اتحادیه های مستقل که تحت سلطه حاکمیت نباشند و حتی بتوانند حاکمیت را نقد کنند، برسیم. اگر به چنین مرحله ای رسیدیم بسیاری از مسائل در جامعه حل می شود. اولین قدم این است که مطالبه گری ها قانونی شوند؛ یعنی وزارت کشور به جایی برسد که فرض را بر این بگذارد که مردم حق دارند اعتراض کنند و مثلا بگویند ما روش شهردار کنونی را نمی پسندیم. این مسئله به حاکمیت لطمه نمی زند.

در پایان جلسه هم گفتگویی بر اساس انتقادات و پرسش های حاضرین با سخنران انجام شد.

 

تاريخ: 1398/1/25
نویسنده: مدیریت سایت
تعداد نظر: 0
مشاهده نظرات

نظرات کاربران

افزودن ديدگاه

ارتباط مستقيم با دکتر تنهایی

همراه: 09126974435

پست الکترونیک: hatanhai121@gmail.com

صفحه نخست | زندگینامه | یادداشت ها و نظرات | فعالیتهای علمی | ارتباط با مخاطبان | گالری تصاویر

کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به دکتر حسین ابوالحسن تنهایی است.